
کارگروه دوم از نخستین روز کنگره جهانی فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی در موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی چهارشنبه ۱۰ اسفندماه برگزار شد.

استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی در این کارگروه با بیان اینکه فارابی فلسفه یونان را مطالعه کرده بود چراکه این فلسفه از اهمیت زیادی برخوردار است افزود: اگر کسی افلاطون و ارسطو را نفهمد اصلا فیلسوف نیست اما نه فارابی و نه ابن سینا، در فلسفه افلاطون و ارسطو متوقف نشدند بلکه از این مرحله فرا رفتند و حرفهایی زدند که در مکتب افلاطون و ارسطو پیدا نمیشود.
او ادامه داد: فارابی کتابهای متعددی نوشته است که «الحروف» از مهمترین کتابهای فلسفه است. کسی که مسائل ابتدایی طلبگی را بلد باشد میداند که حروف به تنهایی معنایی ندارند لذا فارابی اسم کتاب را «کتاب الحروف» گذاشته یعنی وابستگی به هیچ چیز ندارد. البته وی درباره ربط هم صحبت کرده و جهان هستی و جهان ماده را جهان ربط میداند.
استاد ابراهیمی دینانی با بیان اینکه ابن سینا هم به میزان زیادی از فارابی استفاده کرده است یادآور شد: وی مقلد افلاطون و ارسطو نبوده است. ابن سینا برهان صدیقین را بنیانگذاری کرده است اما این موضوع اصلا به فکر افلاطون و ارسطو نرسیده بود. اینها مسائل مهمی هستند که افرادی که فلسفه را به خوبی بلد باشند باید بر آن تسلط پیدا کنند.
استاد پیشکسوت فلسفه درباره رابطه فارابی با حکمت مغانی گفت: حکمت مغانی همان حکمت ایران باستان است. خودِ افلاطون را برخی مورخان گفتهاند که مدتی به ایران آمده و تحت تأثیر حکمت مغانی بوده است لذا آثاری از این حکمت در فارابی و ابن سینا هم وجد دارد. فارابی مرد بزرگی است اما یکی از خسرانها برای مردم ایران این است که فارابی را به میزان کافی نشناختهاند و لازم است به میزان بیشتری وی را بشناسند.
او ادامه داد: فارابی کتابهای متعددی نوشته است که «الحروف» از مهمترین کتابهای فلسفه است. کسی که مسائل ابتدایی طلبگی را بلد باشد میداند که حروف به تنهایی معنایی ندارند لذا فارابی اسم کتاب را «کتاب الحروف» گذاشته یعنی وابستگی به هیچ چیز ندارد. البته وی درباره ربط هم صحبت کرده و جهان هستی و جهان ماده را جهان ربط میداند.
استاد ابراهیمی دینانی با بیان اینکه ابن سینا هم به میزان زیادی از فارابی استفاده کرده است یادآور شد: وی مقلد افلاطون و ارسطو نبوده است. ابن سینا برهان صدیقین را بنیانگذاری کرده است اما این موضوع اصلا به فکر افلاطون و ارسطو نرسیده بود. اینها مسائل مهمی هستند که افرادی که فلسفه را به خوبی بلد باشند باید بر آن تسلط پیدا کنند.
استاد پیشکسوت فلسفه درباره رابطه فارابی با حکمت مغانی گفت: حکمت مغانی همان حکمت ایران باستان است. خودِ افلاطون را برخی مورخان گفتهاند که مدتی به ایران آمده و تحت تأثیر حکمت مغانی بوده است لذا آثاری از این حکمت در فارابی و ابن سینا هم وجد دارد. فارابی مرد بزرگی است اما یکی از خسرانها برای مردم ایران این است که فارابی را به میزان کافی نشناختهاند و لازم است به میزان بیشتری وی را بشناسند.

در بخش دیگری از این نشست مسعود امید، عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز با موضوع «پرسش از سوبژکتیویته فلسفه فارابی» سخنرانی کرد و گفت: وقتی وارد تفکر فلسفی میشویم یکی از نکات جالب این است که پرسش فلسفی به اندازه پاسخ فلسفی ارزش دارد. در تاریخ معرفتشناسی شاهد هستیم که ادموند گتیه، فقط با سه صفحه کاغذ و نوشته، توانسته انقلابی را در معرفت شناسی معاصر ایجاد کند و آن هم اشکال وی به معرفتشناسی رایج بوده است. در تاریخ فلسفه جهان اسلام با شخصیتی به نام فارابی مواجه هستیم که وی را موسس یک جریان فلسفی جدید میدانیم. حال سؤال این است که آیا میتوانیم در درون این تأسیس، تأسیس دیگری انجام دهیم یعنی اگر الگوی تفکر ما افکار فارابی باشد ما باید عزم تاسیس در تاریخ فلسفه خودمان داشته باشیم یا باید روال وی را تقلید کنیم؟
او ادامه داد: به نظر میرسد اگر بخواهیم شاگردان خوبی برای فارابی باشیم باید جریان تأسیس را ادامه داد و پیوسته عمل بنیادگذاری را تکرار کنیم. در این راستا نیازمند طرح پرسش اساسی در تاریخ فلسفه هستیم اما این پرسش اساسی چیست؟ سؤال این است که آیا امکان برقراری فلسفه کلاسیک وجود دارد یا خیر و آیا میتوانیم سرمایه عظیم فلسفه یونانی و قرون میانه را با تاریخ فلسفه مدرن پیوند دهیم و یک زبان و اندیشه فلسفی را طراحی کنیم که اینها دست در دست هم بگذارند؟ با چه مبنا و ایدهای میتوانیم چنین کاری انجام دهیم؟ ایدهای که به ذهن بنده رسیده سوبژکتیویته است.
امید گفت: پیشنهاد بنده این است که شاید بتوانیم جریانی مشترک بین گذشته و حال را در ذیل سوبژکتیویته پیدا کنیم. در اینجا سؤال پیش میآید که امکانات سوبژکتیویته و تاریخ فلسفه ما برای این پیوند چیست؟ آیا بستر و ظرفیتی در دو طرف برای اتصال وجود دارد؟ اساساً چنین کاری چه ضرورتی دارد؟ به نظرم پاسخ ساده این است که ما در جهان مدرن زندگی میکنیم و تفکر و عمل ما تحت تأثیر مدرنیته است بنابراین اگر بخواهیم در این عصر با هوشمندی زندگی و فکر کنیم چارهای غیر از امتزاج افقها و دیدن همه تاریخ فلسفه در یک افق مشترک نداریم. به همین جهت باید فکری به حال تفکر کلاسیک خودمان کنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز بیان کرد: این اندیشیدن به تفکر کلاسیک به معنا امحای آن نیست بلکه به معنای احیای آن است. درباره ظرفیتهای سوبژکتیویته باید گفت که در اینجا مفهومی به نام هرمنوتیک وجود دارد؛ بدین معنا که سوبژکتیویته تفسیرپذیر است و این تفسیرپذیری، این امکان را فراهم میکند که ما سؤال کنیم سوبژکتیویته فارابی چیست؟ البته الان زمان دکارت نیست که ما فقط یک تفسیر از سوبژکتیویته داشته باشیم بلکه سوبژکتیویتههای مختلف داریم لذا اگر غربیها، دائماً سوبژکتیویته را تفسیر و قرائت میکنند پس ما هم میتوانیم بر اساس مدلهای آنها دائما به تفسیر فلسفه اسلامی بپردازیم. ما وقتی به فارابی برمیگردیم سوبژکتیویته مضمونی او را بیرون میکشیم نه اینکه کپیبرداری کرده و بگوئیم باید حتما در الگوی دکارت یا کانت جا شود بنابراین هدف ما صرفاً قالببندی اندیشههای اسلامی بر اساس اندیشه غربی نیست.
به گفته امید، اگر به هرمنوتیک سوبژکتیویته توجه کنیم متوجه میشویم که در آن بستری وجود دارد که ما بتوانیم قرائت تاریخ فلسفه خودمان را تکرار کنیم. مفهوم دیگری که به کار ما میآید پایدیای سوبژکتیویته است. مراد از این اصطلاح این است که سوبژکتیویته که بنیاد مدرنیته است فرهنگ و تعلیم و تربیت خاصی ایجاد کرده است. یکی از مواجهات با تاریخ فلسفه و امثال فارابی، مواجهه فلسفی است یعنی هدف آن بررسی صدق و کذب نظرات فیلسوف است. مواجه دیگر، تاریخ فلسفهای است یعنی نقش فیلسوف در تاریخ فلسفه را بررسی میکنیم و میبینیم آیا توانسته تغییری در فلسفه ایجاد کند؛ مثلا فارابی را موسس فلسفه اسلامی میدانیم. این نگاهی تاریخ فلسفهای است.
امید با بیان اینکه سؤال ما از سوبژکتیویته در تاریخ فلسفه جهان اسلام نیز با همین نگاه پیش میرود گفت: ما نیازمند یک مواجه عمیق هستیم و باید همانگونه که فارابی فلسفه اسلامی را بنیانگداری کرد ما هم دنبال تأسیس سوبژکتیویته تاریخ فلسفه اسلامی باشیم تا بتوانیم با زمانه خودمان همزبان شویم و از امکانات این عصر استفاده کرده و اگر با جهان گفتوگو میکنیم به یک زبان مشترک برسیم. این سوبژکتیویته، ظرفیت اعمال در تاریخ فلسفه جهان اسلام را دارد و میتوانیم از این منظر به تاریخ فلسفه خودمان نگاه کنیم.
او با طرح این سوال که آیا فلسفه فارابی و فلسفه جهان اسلام این ظرفیت را دارد و آیا زمینههای امکان پرسش از سوبژکتیویته در فلسفه فارابی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ داد: جواب بنده به این سؤال هم مثبت است و معتقدم وقتی به فلسفه فارابی مراجعه میکنیم سوبژکتیویته فارابی را به خوبی در سطوح مختلف مشاهده میکنیم.
او ادامه داد: به نظر میرسد اگر بخواهیم شاگردان خوبی برای فارابی باشیم باید جریان تأسیس را ادامه داد و پیوسته عمل بنیادگذاری را تکرار کنیم. در این راستا نیازمند طرح پرسش اساسی در تاریخ فلسفه هستیم اما این پرسش اساسی چیست؟ سؤال این است که آیا امکان برقراری فلسفه کلاسیک وجود دارد یا خیر و آیا میتوانیم سرمایه عظیم فلسفه یونانی و قرون میانه را با تاریخ فلسفه مدرن پیوند دهیم و یک زبان و اندیشه فلسفی را طراحی کنیم که اینها دست در دست هم بگذارند؟ با چه مبنا و ایدهای میتوانیم چنین کاری انجام دهیم؟ ایدهای که به ذهن بنده رسیده سوبژکتیویته است.
امید گفت: پیشنهاد بنده این است که شاید بتوانیم جریانی مشترک بین گذشته و حال را در ذیل سوبژکتیویته پیدا کنیم. در اینجا سؤال پیش میآید که امکانات سوبژکتیویته و تاریخ فلسفه ما برای این پیوند چیست؟ آیا بستر و ظرفیتی در دو طرف برای اتصال وجود دارد؟ اساساً چنین کاری چه ضرورتی دارد؟ به نظرم پاسخ ساده این است که ما در جهان مدرن زندگی میکنیم و تفکر و عمل ما تحت تأثیر مدرنیته است بنابراین اگر بخواهیم در این عصر با هوشمندی زندگی و فکر کنیم چارهای غیر از امتزاج افقها و دیدن همه تاریخ فلسفه در یک افق مشترک نداریم. به همین جهت باید فکری به حال تفکر کلاسیک خودمان کنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز بیان کرد: این اندیشیدن به تفکر کلاسیک به معنا امحای آن نیست بلکه به معنای احیای آن است. درباره ظرفیتهای سوبژکتیویته باید گفت که در اینجا مفهومی به نام هرمنوتیک وجود دارد؛ بدین معنا که سوبژکتیویته تفسیرپذیر است و این تفسیرپذیری، این امکان را فراهم میکند که ما سؤال کنیم سوبژکتیویته فارابی چیست؟ البته الان زمان دکارت نیست که ما فقط یک تفسیر از سوبژکتیویته داشته باشیم بلکه سوبژکتیویتههای مختلف داریم لذا اگر غربیها، دائماً سوبژکتیویته را تفسیر و قرائت میکنند پس ما هم میتوانیم بر اساس مدلهای آنها دائما به تفسیر فلسفه اسلامی بپردازیم. ما وقتی به فارابی برمیگردیم سوبژکتیویته مضمونی او را بیرون میکشیم نه اینکه کپیبرداری کرده و بگوئیم باید حتما در الگوی دکارت یا کانت جا شود بنابراین هدف ما صرفاً قالببندی اندیشههای اسلامی بر اساس اندیشه غربی نیست.
به گفته امید، اگر به هرمنوتیک سوبژکتیویته توجه کنیم متوجه میشویم که در آن بستری وجود دارد که ما بتوانیم قرائت تاریخ فلسفه خودمان را تکرار کنیم. مفهوم دیگری که به کار ما میآید پایدیای سوبژکتیویته است. مراد از این اصطلاح این است که سوبژکتیویته که بنیاد مدرنیته است فرهنگ و تعلیم و تربیت خاصی ایجاد کرده است. یکی از مواجهات با تاریخ فلسفه و امثال فارابی، مواجهه فلسفی است یعنی هدف آن بررسی صدق و کذب نظرات فیلسوف است. مواجه دیگر، تاریخ فلسفهای است یعنی نقش فیلسوف در تاریخ فلسفه را بررسی میکنیم و میبینیم آیا توانسته تغییری در فلسفه ایجاد کند؛ مثلا فارابی را موسس فلسفه اسلامی میدانیم. این نگاهی تاریخ فلسفهای است.
امید با بیان اینکه سؤال ما از سوبژکتیویته در تاریخ فلسفه جهان اسلام نیز با همین نگاه پیش میرود گفت: ما نیازمند یک مواجه عمیق هستیم و باید همانگونه که فارابی فلسفه اسلامی را بنیانگداری کرد ما هم دنبال تأسیس سوبژکتیویته تاریخ فلسفه اسلامی باشیم تا بتوانیم با زمانه خودمان همزبان شویم و از امکانات این عصر استفاده کرده و اگر با جهان گفتوگو میکنیم به یک زبان مشترک برسیم. این سوبژکتیویته، ظرفیت اعمال در تاریخ فلسفه جهان اسلام را دارد و میتوانیم از این منظر به تاریخ فلسفه خودمان نگاه کنیم.
او با طرح این سوال که آیا فلسفه فارابی و فلسفه جهان اسلام این ظرفیت را دارد و آیا زمینههای امکان پرسش از سوبژکتیویته در فلسفه فارابی وجود دارد یا خیر؟ پاسخ داد: جواب بنده به این سؤال هم مثبت است و معتقدم وقتی به فلسفه فارابی مراجعه میکنیم سوبژکتیویته فارابی را به خوبی در سطوح مختلف مشاهده میکنیم.

ترنس جی کلون سخنرانی خود را با موضوع «در آمدی بر فلسفه در کتاب الفاظ المستعمله فارابی» ارائه کرد و گفت: تلاش من این است که در این مقاله بتوانم وجوه متفاوتی از آنچه که فارابی به آن اهمیت داده و وجوهی از فلسفه فارابی و آنچه که بر آن علم طبیعت نام نهاده صحبت کنم. فارابی از فلسفه انسانی و مدنی بر آن نام نهاده که میتوان متوجه میزان اهمیت آن شد.
او ادامه داد: علم با توجه به آنچه که فارابی از آن متوجه شده توسط یک صناعت و هنر ویژه و مشخصی در آن مداقه میشود و آن هنر و صناعت منطق است و این منطق شروعش با تحلیل زبان و آنچه که از لغات(لغات عامیانه و لغات علم) استفاده میکنیم است.
او افزود: آنچه که بحث منطقی پیرامون معنای آن است شامل سه معنای طبیعت، جوهر و اعیان است. برای علم طبیعت فارابی نخستین کسی است که بهترین شرح و تنها بهترین شرح درباره صناعت و هنر منطقی که بسیار ضروری برای زمان ماست ارائه کرده است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه آنچه در زمان ما بحران است این است که ما در استفاده از علم عقلانی و یا فلسفه عقلانی به صورت تئوری و نظری تواناییهای خود را به کار نگرفتیم و فارابی نخستین کسی است که بهترین شرح را در اختیار ما گذاشته است یادآور شد: در میان نوشتههای فارابی و آثارش رسالههای متفاوتی را مواجهیم که مقدمات و شروحی را درباره فلسفه ارائه میکنند و یکی از این رسالهها کتاب الفاظ است.
به گفته او، نقد عربی این کتاب توسط محسن مهدی در سال ۱۹۶۸ به چاپ رسیده و شامل ۹۲ صفحه است که من در سخنرانی ام از آن با نام الفاظ نام می برم. مهدی این رساله را در ۶۵ قسمت تقسیمبندی کرده است.
او اضافه کرد: قسمت اول تا هشتم احصایی که انجام شده عنوان الفاظ دارد و قسمت ۹ تا ۱۱ مقدمات احکام را بررسی میکند که این عبارات و گزاره ها را ساختاربندی میکند. قسمت ۱۲ تا ۳۹ بخشهایی است که در آن اصطلاح کلیات، جنس یا اجناس، نوع، عرض و … برای توصیفات و معانی به کار برده شده است. قسمت ۴۰ تا ۵۱ سه شرطی ها را برای تصور و تصدیق و آموزش بررسی میکند. قسمت ۵۲ تا ۶۵ آنچه که قوای ذهن از آن صحبت میکند راخلاصه میکند و این قوا همان صناعت و هنر منطق است که انسان به واسطه آن کامل میشود و انقیاد ذهن نامی است که بر آن گذاشته می شود. آنچه از این هنرها و صناعات منطقی صحبت میشود شامل بلاغت، سفسطه، جدل و برهان است.
او تاکید کرد: هدف این مقاله این است که به روشنی بیان کنیم آنچه معنای فارابی از الفاظ است قوام بخش عبارات و گزارههایی هستند که ما در صناعت و هنر منطق از آنها استفاده می کنیم. تحلیل او نشان میدهد که چگونه فارابی میان هنر و صناعت منطق با هنر و صناعت دستور زبان فرق میگذارد اگرچه به ظاهر مشابهتهایی هم با هم دارند.
کلون گفت: از سوی دیگر دراین پنج قسمت فارابی به تحلیل و آنالیز پنج کلیات و پنج معقولات که منتسب به ارسطو است میپردازد و ده معقولهای که توسط ارسطو لیست شدند شامل جوهر، کمیت، کیفیت، نسبت، متاع، مکان، داشتن، انجام دادن و تاثیر پذیرفتن می شود. فارابی به بررسی جوهر، کیفیت، کمیت و متاع میپردازد اما برای انجام این کار پیشنهاد میکند که آن پنج معقولهای که به آنها نپرداخته باید با همان روش او بررسی شود.
او با بیان اینکه تحلیل فارابی از زبان یک مطالعهای از معنا کردن اعیان را در دسترس قرار میدهد و معنای طبیعت اعیان را برای ما روشن میکند گفت: از سوی دیگر تحقیق و بررسی درباره طبیعت آنچه قوام میبخشد غایت صناعت و هنر منطق را به همین واسطه او بین آنچه در منطق وجود دارد با آنچه در دستور زبان است فرق میگذارد.
او متذکر شد: تعالی و نتیجه آنچه فارابی به ما نشان میدهد از آنچه که منطق عمیقا در مطالعه تخصصی از زبان ریشه دارد چیست؟ من می خواهم سه نگاه به این سوال را شرح دهم. نخست اینکه استدلالی بیان میشود که زبان عربی توانایی بالقوه این را دارد که بتواند تحقیقات و تفحصات علمی را انجام دهد.
به گفته کلون، دومین نگاه تز رنان در نقد و بررسی معناشناختی و نشانهشناسی زبانهای فلسفی علمی است. از زمانی که این مقاله به چاپ رسیده تا کنون نگاه او و تاثیراتش به بعد از او ادامه یافته و اندیشههایی را هم در ذهن سایر فلاسفه از جمله مرکس به جا گذاشته است.
او با بیان اینکه فارابی است که شاید تنها و مهمترین نویسنده عربی باشد که چنین میراثی را برای بعد از خود به گذاشته است گفت: توضیح و توصیف فارابی از زبان عربی و استفاده آن از تمام منابع خودش از جمله الحروف، اصطلاحات و عباراتی که این حروف می سازند و قوام میبخشند به تحقیق و تفحص در کلیات طبیعت یا در معقولات یا در ارتباط میان این کلیات و جزئیات برای ما به ارمغان میآورد.
او افزود: علم فلسفی صرفا به این معنا نیست که انتزاعاتی را ما از کلیات یک سری اصطلاحات استخراج کنیم بلکه ارتباطی در همه ابعاد میان حروف و دیکر نوعهای عبارات و گزارهها برقرار میکند.
کلون گفت: صناعات و هنرهای منطقی بنابراین راهنمای بسیار مهمی برای استدلال ها و براهین هستند که در تمام صناعات و علوم به کار میروند و هر آنچه این استدلالها و براهین قویتر باشند زبان ما در علم و صناعات و هنر قویتر است در واقع تعمیق علم در زبان بسیار نتایج بهتری را به بار میآورد و تلاشهایی که قرار است علم را از هنر و باقی صناعات جدا کند برای ما محکم تر میکند.
این فارابی پژوه بیان کرد: از سوی دیگر در آخر باید بگویم برای ایجاد و تحکیم هنر و صناعت منطق که متمایز از دستور زبان و گرامر است استفاده کامل فارابی از زبان، علم و علوم را با جامعه ارتباط میدهد که این باعث ظهور سنت دینی میشود. در واقع شرح فارابی از پنج صناعت و هنر عقلانی تحلیل قوی را در اختیار میگذارد و اگر ما متوجه معنای طبیعت اشیا پیرامون خود شویم و آنها را صحیح به کار ببریم میتوانیم متوجه شویم که فکر سیاسی و الهیاتی نسبت به علوم دیگر از درجه اهمیت کمتری برخوردار نیستند نمیتوانند سازو کار درست خود را بدون توجه وسایل مرتبط به معناهای صحیح و درست داشته باشند.
کلون در پایان بخشهایی از نوشتههایی که به دست مهدی رسیده بود و نسخهای که در تهران و اصفهان موجود بوده را قرائت کرد.
او ادامه داد: علم با توجه به آنچه که فارابی از آن متوجه شده توسط یک صناعت و هنر ویژه و مشخصی در آن مداقه میشود و آن هنر و صناعت منطق است و این منطق شروعش با تحلیل زبان و آنچه که از لغات(لغات عامیانه و لغات علم) استفاده میکنیم است.
او افزود: آنچه که بحث منطقی پیرامون معنای آن است شامل سه معنای طبیعت، جوهر و اعیان است. برای علم طبیعت فارابی نخستین کسی است که بهترین شرح و تنها بهترین شرح درباره صناعت و هنر منطقی که بسیار ضروری برای زمان ماست ارائه کرده است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه آنچه در زمان ما بحران است این است که ما در استفاده از علم عقلانی و یا فلسفه عقلانی به صورت تئوری و نظری تواناییهای خود را به کار نگرفتیم و فارابی نخستین کسی است که بهترین شرح را در اختیار ما گذاشته است یادآور شد: در میان نوشتههای فارابی و آثارش رسالههای متفاوتی را مواجهیم که مقدمات و شروحی را درباره فلسفه ارائه میکنند و یکی از این رسالهها کتاب الفاظ است.
به گفته او، نقد عربی این کتاب توسط محسن مهدی در سال ۱۹۶۸ به چاپ رسیده و شامل ۹۲ صفحه است که من در سخنرانی ام از آن با نام الفاظ نام می برم. مهدی این رساله را در ۶۵ قسمت تقسیمبندی کرده است.
او اضافه کرد: قسمت اول تا هشتم احصایی که انجام شده عنوان الفاظ دارد و قسمت ۹ تا ۱۱ مقدمات احکام را بررسی میکند که این عبارات و گزاره ها را ساختاربندی میکند. قسمت ۱۲ تا ۳۹ بخشهایی است که در آن اصطلاح کلیات، جنس یا اجناس، نوع، عرض و … برای توصیفات و معانی به کار برده شده است. قسمت ۴۰ تا ۵۱ سه شرطی ها را برای تصور و تصدیق و آموزش بررسی میکند. قسمت ۵۲ تا ۶۵ آنچه که قوای ذهن از آن صحبت میکند راخلاصه میکند و این قوا همان صناعت و هنر منطق است که انسان به واسطه آن کامل میشود و انقیاد ذهن نامی است که بر آن گذاشته می شود. آنچه از این هنرها و صناعات منطقی صحبت میشود شامل بلاغت، سفسطه، جدل و برهان است.
او تاکید کرد: هدف این مقاله این است که به روشنی بیان کنیم آنچه معنای فارابی از الفاظ است قوام بخش عبارات و گزارههایی هستند که ما در صناعت و هنر منطق از آنها استفاده می کنیم. تحلیل او نشان میدهد که چگونه فارابی میان هنر و صناعت منطق با هنر و صناعت دستور زبان فرق میگذارد اگرچه به ظاهر مشابهتهایی هم با هم دارند.
کلون گفت: از سوی دیگر دراین پنج قسمت فارابی به تحلیل و آنالیز پنج کلیات و پنج معقولات که منتسب به ارسطو است میپردازد و ده معقولهای که توسط ارسطو لیست شدند شامل جوهر، کمیت، کیفیت، نسبت، متاع، مکان، داشتن، انجام دادن و تاثیر پذیرفتن می شود. فارابی به بررسی جوهر، کیفیت، کمیت و متاع میپردازد اما برای انجام این کار پیشنهاد میکند که آن پنج معقولهای که به آنها نپرداخته باید با همان روش او بررسی شود.
او با بیان اینکه تحلیل فارابی از زبان یک مطالعهای از معنا کردن اعیان را در دسترس قرار میدهد و معنای طبیعت اعیان را برای ما روشن میکند گفت: از سوی دیگر تحقیق و بررسی درباره طبیعت آنچه قوام میبخشد غایت صناعت و هنر منطق را به همین واسطه او بین آنچه در منطق وجود دارد با آنچه در دستور زبان است فرق میگذارد.
او متذکر شد: تعالی و نتیجه آنچه فارابی به ما نشان میدهد از آنچه که منطق عمیقا در مطالعه تخصصی از زبان ریشه دارد چیست؟ من می خواهم سه نگاه به این سوال را شرح دهم. نخست اینکه استدلالی بیان میشود که زبان عربی توانایی بالقوه این را دارد که بتواند تحقیقات و تفحصات علمی را انجام دهد.
به گفته کلون، دومین نگاه تز رنان در نقد و بررسی معناشناختی و نشانهشناسی زبانهای فلسفی علمی است. از زمانی که این مقاله به چاپ رسیده تا کنون نگاه او و تاثیراتش به بعد از او ادامه یافته و اندیشههایی را هم در ذهن سایر فلاسفه از جمله مرکس به جا گذاشته است.
او با بیان اینکه فارابی است که شاید تنها و مهمترین نویسنده عربی باشد که چنین میراثی را برای بعد از خود به گذاشته است گفت: توضیح و توصیف فارابی از زبان عربی و استفاده آن از تمام منابع خودش از جمله الحروف، اصطلاحات و عباراتی که این حروف می سازند و قوام میبخشند به تحقیق و تفحص در کلیات طبیعت یا در معقولات یا در ارتباط میان این کلیات و جزئیات برای ما به ارمغان میآورد.
او افزود: علم فلسفی صرفا به این معنا نیست که انتزاعاتی را ما از کلیات یک سری اصطلاحات استخراج کنیم بلکه ارتباطی در همه ابعاد میان حروف و دیکر نوعهای عبارات و گزارهها برقرار میکند.
کلون گفت: صناعات و هنرهای منطقی بنابراین راهنمای بسیار مهمی برای استدلال ها و براهین هستند که در تمام صناعات و علوم به کار میروند و هر آنچه این استدلالها و براهین قویتر باشند زبان ما در علم و صناعات و هنر قویتر است در واقع تعمیق علم در زبان بسیار نتایج بهتری را به بار میآورد و تلاشهایی که قرار است علم را از هنر و باقی صناعات جدا کند برای ما محکم تر میکند.
این فارابی پژوه بیان کرد: از سوی دیگر در آخر باید بگویم برای ایجاد و تحکیم هنر و صناعت منطق که متمایز از دستور زبان و گرامر است استفاده کامل فارابی از زبان، علم و علوم را با جامعه ارتباط میدهد که این باعث ظهور سنت دینی میشود. در واقع شرح فارابی از پنج صناعت و هنر عقلانی تحلیل قوی را در اختیار میگذارد و اگر ما متوجه معنای طبیعت اشیا پیرامون خود شویم و آنها را صحیح به کار ببریم میتوانیم متوجه شویم که فکر سیاسی و الهیاتی نسبت به علوم دیگر از درجه اهمیت کمتری برخوردار نیستند نمیتوانند سازو کار درست خود را بدون توجه وسایل مرتبط به معناهای صحیح و درست داشته باشند.
کلون در پایان بخشهایی از نوشتههایی که به دست مهدی رسیده بود و نسخهای که در تهران و اصفهان موجود بوده را قرائت کرد.

مهدی عباسزاده نیز در بخش دیگری از این نشست با طرح این سؤال که آیا فارابی معرفتشناسی دارد؟ گفت: خیر! چون هیچ فلسفه اسلامی معرفتشناسی و سوبژکتیوته ندارد. اما ما نظریهای در معرفت داریم و مفهوم اخص را نمیبینیم.
او با بیان اینکه فلسفه کلاسیک سه بخش هستیشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی دارد افزود: دو تلقی از معرفتشناسی وجود دارد شامل معرفتشناسی خاص و معرفتشناسی عام. بحث ابزارها و مراتب معرفت یکی از مهمترین مباحث معرفتشناسی فارابی است و بیشترین حجم مباحث فارابی را همین بخش اختصاص داده و بیشترین نوآوریهای فارابی هم در این بخش است و تاسیس فلسفه اسلامی بحث هستیشناسی نیست و معرفتشناسی است.
او با بیان اینکه فاصله گرفتن مشهور فارابی از فلسفه یونانی در این بخش است و به همین دلیل فلسفه اسلامی تاسیس میشود یادآور شد: او با بهرهگیری از شارحان ارسطو از جمله اسکندر افردوسی و هستیشناسی نو افلاطونی کارکردی منحصر به فرد برای قوه خیال و متخیله و عقل فعال دارد و تحلیلی جدید از تبیین فلسفی نبوت و وحی دارد و این نخستین تفسیر فلسفی از عالم اسلام در معقوله نبوت و وحی است.
به گفته عباسزاده، ابن سینا امتداد نظریه عقل فارابی و امتداد نظریه خیال فارابی در سهروردی و ابن عربی است. خیال در فلسفه اسلامی با فارابی کلید خورد.
او افزود: اگر رساله فصوص الحکم را از فارابی بدانیم بحث ابزار معرفت عوض میشود. چون این رساله کاملا اشراقی است ببسیاری همچون ملاصدرا، هانری کربن، نصر و … این را متعلق به فارابی میدانند و فرض من هم همین است. ابزار معرفت توان یا قوه نفس در انسان است که وسیله شناخت انسان است.
او در ادامه درباره قوه خیال در فارابی توضیح داد و بیان کرد: قوه خیال کارکرد محاکات دارد و فارابی از همین جا متعرض نبوت و وحی میشود.
عباسزاده با اشاره به تعریف محاکات گفت: محاکات ویژه فارابی است که آن را به متخیله نسبت میدهد و این میان قوه نظری و عملی و عقل فعال واسطه است.
این مدرس دانشگاه درباره دو خوانش متفاوت نسبت به عقل فعال بیان کرد: فارابی علم پیامبر را در سه گام تعریف میکند. اتصال پیامبر از طریق ارتباط به عقل فعال یعنی جبرئیل صورت میگیرد و مقام نبوت محمل وحی دریافت الهی است.
عباسزاده با بیان اینکه نسبت فیلسوف پیامبر و رییس مدینه از جمله مباحث بسیار مهم فارابی است گفت: برخی میگویند فارابی مقام فیلسوف را برتر از پیامبر میدانند و برخی خلاف این را تصور میکنند. اما اساتید ما معتقدند اختلاف در مقام این دو نیست بلکه در شیوه سیاست آنهاست. بنابراین این تلقی که فارابی فیلسوف را برتر از پیامبر میدادند زیر سؤال میرود.
او با بیان اینکه فلسفه کلاسیک سه بخش هستیشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی دارد افزود: دو تلقی از معرفتشناسی وجود دارد شامل معرفتشناسی خاص و معرفتشناسی عام. بحث ابزارها و مراتب معرفت یکی از مهمترین مباحث معرفتشناسی فارابی است و بیشترین حجم مباحث فارابی را همین بخش اختصاص داده و بیشترین نوآوریهای فارابی هم در این بخش است و تاسیس فلسفه اسلامی بحث هستیشناسی نیست و معرفتشناسی است.
او با بیان اینکه فاصله گرفتن مشهور فارابی از فلسفه یونانی در این بخش است و به همین دلیل فلسفه اسلامی تاسیس میشود یادآور شد: او با بهرهگیری از شارحان ارسطو از جمله اسکندر افردوسی و هستیشناسی نو افلاطونی کارکردی منحصر به فرد برای قوه خیال و متخیله و عقل فعال دارد و تحلیلی جدید از تبیین فلسفی نبوت و وحی دارد و این نخستین تفسیر فلسفی از عالم اسلام در معقوله نبوت و وحی است.
به گفته عباسزاده، ابن سینا امتداد نظریه عقل فارابی و امتداد نظریه خیال فارابی در سهروردی و ابن عربی است. خیال در فلسفه اسلامی با فارابی کلید خورد.
او افزود: اگر رساله فصوص الحکم را از فارابی بدانیم بحث ابزار معرفت عوض میشود. چون این رساله کاملا اشراقی است ببسیاری همچون ملاصدرا، هانری کربن، نصر و … این را متعلق به فارابی میدانند و فرض من هم همین است. ابزار معرفت توان یا قوه نفس در انسان است که وسیله شناخت انسان است.
او در ادامه درباره قوه خیال در فارابی توضیح داد و بیان کرد: قوه خیال کارکرد محاکات دارد و فارابی از همین جا متعرض نبوت و وحی میشود.
عباسزاده با اشاره به تعریف محاکات گفت: محاکات ویژه فارابی است که آن را به متخیله نسبت میدهد و این میان قوه نظری و عملی و عقل فعال واسطه است.
این مدرس دانشگاه درباره دو خوانش متفاوت نسبت به عقل فعال بیان کرد: فارابی علم پیامبر را در سه گام تعریف میکند. اتصال پیامبر از طریق ارتباط به عقل فعال یعنی جبرئیل صورت میگیرد و مقام نبوت محمل وحی دریافت الهی است.
عباسزاده با بیان اینکه نسبت فیلسوف پیامبر و رییس مدینه از جمله مباحث بسیار مهم فارابی است گفت: برخی میگویند فارابی مقام فیلسوف را برتر از پیامبر میدانند و برخی خلاف این را تصور میکنند. اما اساتید ما معتقدند اختلاف در مقام این دو نیست بلکه در شیوه سیاست آنهاست. بنابراین این تلقی که فارابی فیلسوف را برتر از پیامبر میدادند زیر سؤال میرود.

میریام گالستون استاد دانشگاه واشنگتن سخنرانی خود با موضوع «فارابی عقل عملی و شناخت انسان» ارائه کرد وگفت: چه چیز باعث میشود که انسان به مرحله درک کلیات به نحو عام و خاص برسد چه چیزی شناخت را برای انسان به وجود میآورد؟ آیا عامل عقل جواب این سؤال است؟
او افزود: در کتابهای متفاوتی از فارابی مانند مدینه فاضله و سیاست المدنیه از بحث های فوق قمری و تحت قمری کیهان شناختی درباره عامل عقل صحبت به میان آمده است اما مسلم است که گسترش عقلانی نسبت به اعیان و پدیدارها در فضای تحت قمری برای عامل عقل به وجود میآید.
او با بیان اینکه خوانش فارابی از ارسطو نشان میدهد که در آنجا ارسطو درباره عقل و مراتب مختلف آن صحبت کرده است افزود: در برخی از کتابهای فارابی از عامل عقل حرف زده شده اما در برخی دیگر نه. در کتابهایی که صحبت از عقل سخن گفته شده دغدغه او گسترش عقلانی انسان است به گونهای که معقولات برای انسان تحقق یابد و آن هم به واسطه عامل عقل باشد و در اینجا عقل بالقوه به بالفعل تبدیل میشود.
گالستون ادامه داد: به طور مثال عامل عقل جزئیات را فهم می کند و اصول کلی هم وجود دارد در اینجا فارابی از عامل تخیل نام میبرد و تخیل را یک واسطهای می داند بین معقولات فراحسی که وجود دارد و کثرات حسی و تخیل اینجا واسطهای هست که ارتباط برقرار میکند البته این تخیل می تواند کاذب یا صادق باشد.
او گفت: معقولات زمانی که به بالفعلی در میآیند اینجا عامل عقل باعث میشود از حالت بالقوه به بالفعل دربیاید. در دیگر کتابهای فارابی او از عوامل دیگری صحبت میکند مانند عامل طبیعت و تجربه. اینجا سؤال هست که در اینجا شناخت چگونه ظهور یافته است آیا این شناخت ذاتی است که برای انسان رخ میدهد یا شناخت اکتسابی است که به واسطه تجربه برای انسان رخ میدهد.
گالستون یادآور شد: تجربه برای انسان حکم کلی را ایجاد می کند و این حکم کلی انسان را میتواند اصلی قرار دهد تا عامل عقل بتواند آن را به شناخت خودش در بیاورد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در دیگر آثار فارابی از تجریات صادق و کاذب از طبیعت صحبت میشود گفت: آنچه که ازطبیعت و تجربه به عنوان عواملی که به استنتاج انسان کمک میکند. بحث کتاب الموسیقی الکبیر را نام ببریم. در این اثر آن شناخت اولیه برای فارابی بسیار مهم است انسان برای اینکه بتواند به یک معرفت برسد پیش از رسیدن به آن نیاز به ادراک حسی دارد و میتوان بیان کرد که به وجود آمدن معرفت بدون وجود ادراک و دریافت حسی ممکن نیست و بعد از اینکه این معرفت به وجود میآید میتواند معرفت رمزی از پس نیروهای نادیدنی باشد.
او افزود: این معرفت ازپس ادراک حسی به وجود آمده است. انتباعاتی از اعیان برای انسان حاصل میشود که دریافت آنها را میتواند از طریق تخیل و تصور خود انجام دهد.
گالستون گفت: عامل عقل فعالیتهایی دارد که یکسری از فعالیتهایش جداگانه است و در انتها به معرفت و ایجاد قانون منجر میشود وبرخی فعالیت ها هم تلفیق کننده است اما سؤال این است که عقل آیا می تواند به تنهایی یک مسیر را به یقین را انتخاب کند؟
به طور مثال در کتاب موسیقی وقتی از موسیقی حرف زده میشود این سوال طرح میشود که چه چیزی این عامل انتخابی معرفتی را برای انسان فعال میکند آیا این قوه طبیعی است که در اختیار انسان است یا خیر. او گفت: میتوانیم بگوییم عامل عقل می تواند به عنوان یک قوه طبیعی باشد که انسان را در فرایند شناخت قرار میدهد و این فرایند منجر به این میشود که برای انسان از پس استنتاجها شناخت اولیه و در نهایت ادارک و شناخت اصلی حاصل شود.
گالستون بیان کرد: در بقیه کارها فارابی فعال کننده استنتاج، شناخت اولیه و معرفت نهایی از طریق تجربه و طبیعت حرف زده میشود. انسان زمانی که ادارک حسی را دریافت میکند برای رسیدن به معرفت اصلی باید به فرای آن برود. ادراک حسی میتواند پایه معرفتی برای ما باشد و فارابی بر این تاکید میکند که این پایه معرفتی حکم عمومی در اختیار انسانها میگذارد.
این فارابیپژوه گفت: این مسایل فارابی در حوزه متافیزیک مطرح میشوند یا روانشناسی؟ مثل آنچه در کتاب موسیقی مطرح میشود که انسان پس ازادراک حسی به شناخت میرسد و بعد برایش تخیل به وجود میآید اما اینجا جای یک چیزی خالی است و آن جای کاتالیستی خالی است که بتواند فرایند رسیدن به ادراک یقینی برای انسان هموار کند.
گالستون با طرح این سؤال که آیا عقل میتواند این کاتالیست برای انسان باشد و میتواند برای انسان از خلال برهان و از پس ادراک حسی یقین و معرفت یقینی حاصل کند ؟ توضیح داد: به طور مثال در موسیقی کبیر صحبت از قدرتهای غیر طبیعی و قوه طبیعی در انسان میشود از پس ادراک حسی یک قوه طبیعی انگار در انسان وجود دارد که انسان را در مسیر ایجاد یقین و شناخت قرار میدهد. آیا این صحبت فارابی که حرف از قدرت غیر طبیعی و طبیعی در انسان میزند بسط بحث هستیشناختی و هستی کیهانشناختی است؟
به گفته او، عامل عقل میتواند کالیست ما باشد و آن را میتوان یک کاتالیست خارجی دانست که میتواند فرایند شناخت را در انسان فعال کند. عامل عقل یک عامل کیهانشناختی نیست و از ابژههای مخصوص استفاده میکند و به صورت درونی و با استفاده از معقولات میتواند راه شناخت را برای انسان فراهم کند.
این استاد دانشگاه گفت: من از واژه استعاره هم نام میبرم. پدیدارهای طبیعی در انسان باعث وجود احساس میشوند و انسان از پس این احساسها میتواند کثرات جزئی و شهودی داشته باشد. این کثرات میتواند منجر به درک شود و در نهایت ورود عامل عقل را داریم که به واسطه یک استعاره میتواند یک تطبیقی بین معقولات حسی و معقولات فراحسی ایجاد کند که منتج به معقولات محتوایی برای انسان میشود که پس از معقولات محتوایی انسان می تواند به شناخت برسد.
او در پایان گفت: لزومی ندارد ما دست به دامن متافیزیک و روانشناسی بشویم با وجود فلسفه طبیعت میتوانیم عامل عقل را برای انسان به خوبی تبیین کنیم.
او افزود: در کتابهای متفاوتی از فارابی مانند مدینه فاضله و سیاست المدنیه از بحث های فوق قمری و تحت قمری کیهان شناختی درباره عامل عقل صحبت به میان آمده است اما مسلم است که گسترش عقلانی نسبت به اعیان و پدیدارها در فضای تحت قمری برای عامل عقل به وجود میآید.
او با بیان اینکه خوانش فارابی از ارسطو نشان میدهد که در آنجا ارسطو درباره عقل و مراتب مختلف آن صحبت کرده است افزود: در برخی از کتابهای فارابی از عامل عقل حرف زده شده اما در برخی دیگر نه. در کتابهایی که صحبت از عقل سخن گفته شده دغدغه او گسترش عقلانی انسان است به گونهای که معقولات برای انسان تحقق یابد و آن هم به واسطه عامل عقل باشد و در اینجا عقل بالقوه به بالفعل تبدیل میشود.
گالستون ادامه داد: به طور مثال عامل عقل جزئیات را فهم می کند و اصول کلی هم وجود دارد در اینجا فارابی از عامل تخیل نام میبرد و تخیل را یک واسطهای می داند بین معقولات فراحسی که وجود دارد و کثرات حسی و تخیل اینجا واسطهای هست که ارتباط برقرار میکند البته این تخیل می تواند کاذب یا صادق باشد.
او گفت: معقولات زمانی که به بالفعلی در میآیند اینجا عامل عقل باعث میشود از حالت بالقوه به بالفعل دربیاید. در دیگر کتابهای فارابی او از عوامل دیگری صحبت میکند مانند عامل طبیعت و تجربه. اینجا سؤال هست که در اینجا شناخت چگونه ظهور یافته است آیا این شناخت ذاتی است که برای انسان رخ میدهد یا شناخت اکتسابی است که به واسطه تجربه برای انسان رخ میدهد.
گالستون یادآور شد: تجربه برای انسان حکم کلی را ایجاد می کند و این حکم کلی انسان را میتواند اصلی قرار دهد تا عامل عقل بتواند آن را به شناخت خودش در بیاورد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در دیگر آثار فارابی از تجریات صادق و کاذب از طبیعت صحبت میشود گفت: آنچه که ازطبیعت و تجربه به عنوان عواملی که به استنتاج انسان کمک میکند. بحث کتاب الموسیقی الکبیر را نام ببریم. در این اثر آن شناخت اولیه برای فارابی بسیار مهم است انسان برای اینکه بتواند به یک معرفت برسد پیش از رسیدن به آن نیاز به ادراک حسی دارد و میتوان بیان کرد که به وجود آمدن معرفت بدون وجود ادراک و دریافت حسی ممکن نیست و بعد از اینکه این معرفت به وجود میآید میتواند معرفت رمزی از پس نیروهای نادیدنی باشد.
او افزود: این معرفت ازپس ادراک حسی به وجود آمده است. انتباعاتی از اعیان برای انسان حاصل میشود که دریافت آنها را میتواند از طریق تخیل و تصور خود انجام دهد.
گالستون گفت: عامل عقل فعالیتهایی دارد که یکسری از فعالیتهایش جداگانه است و در انتها به معرفت و ایجاد قانون منجر میشود وبرخی فعالیت ها هم تلفیق کننده است اما سؤال این است که عقل آیا می تواند به تنهایی یک مسیر را به یقین را انتخاب کند؟
به طور مثال در کتاب موسیقی وقتی از موسیقی حرف زده میشود این سوال طرح میشود که چه چیزی این عامل انتخابی معرفتی را برای انسان فعال میکند آیا این قوه طبیعی است که در اختیار انسان است یا خیر. او گفت: میتوانیم بگوییم عامل عقل می تواند به عنوان یک قوه طبیعی باشد که انسان را در فرایند شناخت قرار میدهد و این فرایند منجر به این میشود که برای انسان از پس استنتاجها شناخت اولیه و در نهایت ادارک و شناخت اصلی حاصل شود.
گالستون بیان کرد: در بقیه کارها فارابی فعال کننده استنتاج، شناخت اولیه و معرفت نهایی از طریق تجربه و طبیعت حرف زده میشود. انسان زمانی که ادارک حسی را دریافت میکند برای رسیدن به معرفت اصلی باید به فرای آن برود. ادراک حسی میتواند پایه معرفتی برای ما باشد و فارابی بر این تاکید میکند که این پایه معرفتی حکم عمومی در اختیار انسانها میگذارد.
این فارابیپژوه گفت: این مسایل فارابی در حوزه متافیزیک مطرح میشوند یا روانشناسی؟ مثل آنچه در کتاب موسیقی مطرح میشود که انسان پس ازادراک حسی به شناخت میرسد و بعد برایش تخیل به وجود میآید اما اینجا جای یک چیزی خالی است و آن جای کاتالیستی خالی است که بتواند فرایند رسیدن به ادراک یقینی برای انسان هموار کند.
گالستون با طرح این سؤال که آیا عقل میتواند این کاتالیست برای انسان باشد و میتواند برای انسان از خلال برهان و از پس ادراک حسی یقین و معرفت یقینی حاصل کند ؟ توضیح داد: به طور مثال در موسیقی کبیر صحبت از قدرتهای غیر طبیعی و قوه طبیعی در انسان میشود از پس ادراک حسی یک قوه طبیعی انگار در انسان وجود دارد که انسان را در مسیر ایجاد یقین و شناخت قرار میدهد. آیا این صحبت فارابی که حرف از قدرت غیر طبیعی و طبیعی در انسان میزند بسط بحث هستیشناختی و هستی کیهانشناختی است؟
به گفته او، عامل عقل میتواند کالیست ما باشد و آن را میتوان یک کاتالیست خارجی دانست که میتواند فرایند شناخت را در انسان فعال کند. عامل عقل یک عامل کیهانشناختی نیست و از ابژههای مخصوص استفاده میکند و به صورت درونی و با استفاده از معقولات میتواند راه شناخت را برای انسان فراهم کند.
این استاد دانشگاه گفت: من از واژه استعاره هم نام میبرم. پدیدارهای طبیعی در انسان باعث وجود احساس میشوند و انسان از پس این احساسها میتواند کثرات جزئی و شهودی داشته باشد. این کثرات میتواند منجر به درک شود و در نهایت ورود عامل عقل را داریم که به واسطه یک استعاره میتواند یک تطبیقی بین معقولات حسی و معقولات فراحسی ایجاد کند که منتج به معقولات محتوایی برای انسان میشود که پس از معقولات محتوایی انسان می تواند به شناخت برسد.
او در پایان گفت: لزومی ندارد ما دست به دامن متافیزیک و روانشناسی بشویم با وجود فلسفه طبیعت میتوانیم عامل عقل را برای انسان به خوبی تبیین کنیم.